بدون موضوع
شماره:19365-پنجشنبه 8مهر1395
نویسنده : کورش شجاعی
[email protected]
خون از لب و دهانش جاری بود، گر چه به قول بچه ها فقط باد ترکش، صورت رجب علی را گرفته بود اما بالاخره ترکش است و پوست و گوشت آدمیزاد، آن هم پوست و گوشت نازک صورت. سال 65 بود و عملیات کربلای پنج، یکی از همرزمان رجب علی می گفت آن زمان وقتی او را در آن حالت و آن خونریزی شدید دیدم، گفتم: فلانی زود برگرد عقب تا بچه های امداد جلوی خونریزی را بگیرند اما او در جوابم گفت: سعید جان، لب و دهانم مجروح شده، دست و پایم که سالم است و هنوز می توانم سلاح در دست بگیرم و بجنگم.
هر چه اصرار کردم فایده نداشت، تیر « سرمقاله »...
ما را در سایت « سرمقاله » دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : korosh-shojaeeo بازدید : 213 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 10:59